گویا توجه و اقبال شاعران جوان به سرودن غزل موجب شده پیشکسوتان جشنوارهای با این موضوع برگزار کنند. اسماعیل امینی، دبیر جایزه ادبی غزل درباره عنوان این دوسالانه به نام حسین منزوی، توضیح داده است: منزوی به علت تبحر خاصی که در غزل داشت، الگویی در این قالب ایجاد کرد. هر یک از قالبهای شعری یا هر شهری، به علت فعالیت یک نفر شاخص شده و زنجان نیز به خاطر غزل منزوی سرآمد در کشور است و این امر موجب شده که توجهات به زنجان جلب شود.
برگزاری جایزه ملی غزل «حسین منزوی» ما را بر آن داشت با سیدوحید سمنانی درباره قالب غزل، نخستین دوسالانه ملی غزل و غزل معاصر به گفتوگو بنشینیم.
«چند رد پا از من»، «صدفهای لال» و «مرور پنجرهها» مجموعه شعرهای این شاعر است. سمنانی تصحیح دیوان شاعرانی چون حزین لایهجی، فروغی بسطامی، اهلی ترشیزی و... را در کارنامه شاعری خود دارد. آثار او توانسته برگزیده جشنوارههای متعدد ادبی شود.
آقای سمنانی جایزههایی مانند جایزه ملی غزل حسین منزوی چقدر میتواند بر روند غزل معاصر تأثیرگذار باشد؟
حسین منزوی بدون شک یکی از چهرههای مطرحی است که در تحول غزل ما نقش عمدهای داشته است. شانه به شانه او محمدعلی بهمنی و سیمین بهبهانی بودند و پیش از آنها مرحوم منوچهر نیستانی و پیش از همه آنها مرحوم حمیدی شیرازی بود که نگاهش به غزل یادآور «دولت مستعجل» حافظ است! در این میان معتقدم که شعر منزوی همچنان زمزمه میشود و میتواند الگوی تحول و پیشرفت غزل اصیل فارسی تلقی شود.
برگزاری جایزه ملی غزل در زنجان، نشان میدهد مردم این شهر اهمیت وجود چنین شاعری را در شهرشان درک کردهاند و در همین راستا توانستهاند وزارت ارشاد را برای برگزاری این جایزه ملی متقاعد کنند. زمانی که مرحوم منزوی زنده بود در یکی از معدود دیدارهایی که داشتیم به من گفت مردم شهر من با من مهربان نبودهاند و نیستند. این روزها پس از درگذشت او با برگزاری این جایزه میتوان روح استاد را شاد کرد. این جایزه با دبیری دکتر اسماعیل امینی و نقشآفرینی شاعران زنجانی از جمله دوست شاعرم حسن علیپاکزاد بیتردید هم در تکاپوی فضای ادبی زنجان مؤثر خواهد بود و هم میتواند در پویایی ادبیات کشور نقش مهمی ایفا کند؛ مشروط بر اینکه مانند بسیاری از جوایز دولتی پس از طی چند گام و چند سال متوقف نشود.
به طور کلی وضعیت غزل معاصر را چگونه میبینید؟
مرور وضعیت غزل امروز بدون در نظر داشتن سیر تاریخی آن کامل نخواهد بود. در بررسی بازه زمانی هزار و ۱۰۰ ساله شعر فارسی و در نخستین غزلوارههایی که از تغزل قصاید فرخی کلید خورد و در دیوان انوری و تا حدودی خاقانی به ثبات رسید تا روزگار ما فضای غزل تقریباً یکدست بوده و کمتر تنوع موضوعی داشته است. اما غزل در دوران معاصر ما به ویژه پس از مشروطه که اوضاع و احوال شعر متحول شد شکلی دیگر یافت و شاعران جرئت کردند که علاوه بر مضامین عاشقانه، غزل را میزبان موضوعات متنوعتری بکنند. حقیقت این است با اینکه شعر فارسی با غزل شروع نشد ولی تغزل در آن چنان ریشه گرفت که توانست در این قالب خودش را به زیباترین شکل ممکن عرضه کند. غزل در روزگار ما به ویژه پس از انقلاب جان تازهای گرفته است؛ چنانکه در آن به موضوعاتی پرداخته شده است که پیش از آن در این حجم به کار گرفته نشده بود؛ از جمله شعر آیینی که در این دوره به طور جدی در غزل پیاده شد یا شعر مقاومت که به طور ویژهای بار بیان اندیشههای اجتماعی و اعتقادی را به دوش کشید.
به همین دلیل بارها گفتهام و اعتقاد قلبی دارم که شعر پس از انقلاب ما در دو شاخه ادبیات آیینی و شعر مقاومت از تمام ادوار شعر فارسی متمایز است. هر چند این سخن مربوط به کل ادبیات است و به قالب خاصی مثل غزل محدود نمیشود اما بیتردید غزل سلسلهجنبان آن میتواند باشد؛ هر چند به نظر برخی غزل این روزها شاخهشاخه شده اما اگر جریان ناب و اصیل غزل را در نظر بگیریم باید بگوییم شعر ما جریان پویایی داشته و با وجود ضعفها و فتورهایی که دامنگیرش شده با بروز استعدادها توانسته است از ورطه ابتذال نجات یابد و این حقیقتی است که بیگمان با گذر زمان و فرونشستن موجها، شعر اصیل به ساحل امن خواهد رسید.
غزل توانایی شگفتی در انعکاس موضوعات گوناگون داشته است اما به واسطه تغزل و عاشقانگیای که در ذات خود دارد همچنان در زمانه ما دستمایه تبلور استعداد شاعرانی است که نمیتوانند از ذات غزل که عشق است دوری کنند. به یاد دارم که در زمستان ۱۳۷۹ در کنگره شعر و قصه بندرعباس در محضر زندهیاد محمد حقوقی بودیم. آن روزها جدل داغی بین سپیدسراها و غزلسرایان درگرفته بود. نوپردازان با سابقه ادبیای که از استاد حقوقی سراغ داشتند و ایشان را دلسپرده قوالب نوظهور میدانستند به محضر ایشان طرح موضوع کردند اما پاسخ ایشان در یک جمله انتظارات آنها را به هم ریخت. ایشان صریح گفتند: غزل، عروس قالبهای شعر فارسی است! این جمله بهترین خاتمه بود و هست هم برای آن کنگره و هم برای این پرسش شما.
سیر غزل را در این چهار دهه و در شهرهای مختلف چگونه میبینید؟
با حضور در محافل و کنگرهها که هماوردگاهی برای شاعران جوان از جمله خود من بود میشد تشخیص داد کدام مناطق فرازی دارند و کدام مناطق فرودی. مثلاً به همایشها و کنگرههای ادبی سالهای ۷۸ تا ۸۶ که بنده توفیق حضور داشتم کمتر شاعری از کردستان، سیستان و آذربایجان غربی راه مییافت. با مروری در تاریخ ادبیات درمییابیم که در ادوار گوناگون نیز از این مناطق کمتر شعرای بزرگی به زبان فارسی معرفی شدهاند یا حداقل بنده در ذهنم نیست. اما سرزمینهایی هستند که مردم آن راحتتر شعر میگویند و روح زبان فارسی در آنجا به گونهای دیگر است مانند خراسان. تولدگاه شعر فارسی خراسان بزرگ است و امروزه اصفهان، قم، تهران و شیراز از شهرهایی هستند که انگار شعرایشان نفس تأثیرگذارتری نسبت به دیگر شهرها دارند. البته نباید غافل شد که استعدادها در مناطق مختلف پراکنده است ولی اغلب به دلیل اینکه محل و محفل مناسبی برای پرورش آنها وجود ندارد پس از مدتی استعدادشان در حد متوسط باقی میماند و متوقف میشود و این امر نقش محافل شاعران را در تعالی استعدادها نشان میدهد. در این میان تهران به دلیل مهاجرپذیریاش توانسته گُل این شاعران در خود جمع کند.
با توجه به اینکه شاعران جوان اقبال زیادی به قالب غزل نشان دادهاند چه توصیهای برای آنها دارید؟
من پیشنهاد میکنم دل به مطالعه بدهند و از آنچه بر ادبیات ما گذشته مطلع باشند، نه تنها ادبیات پیشین را که واجب است بلکه آنچه در این ۵۰ ساله گذشته است. تا میتوانند مطالعاتشان را به فضای مجازی محدود نکنند. فضایی که متأسفانه تبدیل به سمی شده که پراکنده و همهگیر شده و جوانها با تلف کردن وقتشان در آن فکر میکنند خیلی اهل مطالعهاند! در حالی که مطالعه از دل کتاب درمیآید نه فضای مجازی. «فضای مجازی» که شعر لبوفروش سر کوچه را به طبع لطیف و دقیق سهراب سپهری حقنه میکند و شعرهای ضعیف را به نام مولانا، قیصر و سیمین بهبهانی دست به دست میچرخاند اصلاً جای اعتماد نیست.
دانشگاه چه کمکی میتواند به شعر امروز بکند؟
چیز دندانگیری از ادبیات معاصر ما در رشته تحصیلی ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی وجود ندارد. دانشگاه ما منفعل از شعر امروز است. استادهای ما که البته بیعلم هم نیستند با ادبیات روز خیلی سروکار ندارند و این تسلسلی است که به زودی گسسته نمیشود به ویژه آنکه بنیانگذار رشته ادبیات که جزو نخستین رشتههای دانشگاهی کشور به شمار میرفت، مانند مرحوم بدیعالزمان فروزانفر، رشید یاسمی، ملکالشعرای بهار و... علایق کلاسیک داشتند و از روی همین علایق، سرفصلهایی برای دروس ادبیات فارسی ترسیم کردند. از آن روزها بیش از ۸۰ سال میگذرد و این تسلسل عناوین حتی با ورود شاعران مطرحی مثل مرحوم قیصر امینپور یا استاد شفیعی کدکنی نیز دچار تغییر چندانی نشده است. به نوعی اراده این بزرگواران در اراده دانشگاه حل شده است.
در حقیقت ادبیات معاصر ما در دانشگاه خیلی غریب است، تنها اتفاق مثبتی که دارد میافتد این است که بسیاری از دانشجویانی که ذوق ادبی دارند رسالهها و پایاننامههای خود در مقاطع ارشد و دکترا را روی شعر قیصر، کاکایی، قزوه، سایه، شهریار، منزوی و بهمنی کار میکنند که این نقطه امیدواری است که دانشگاه پوست بیندازد و از این فضا خارج شود و شعر امروز از سوی دانشگاه جدیتر گرفته شود.
نظر شما